و روزی که سارای گفت که آماده ازدواج با خان میباشد همه از این تصمیم او متحیر شدند ولی او چاره ای جز این نداشت چون او شیر دختر ترک آذری بود و پاکدامن و سارای به دنبال خان راهی شد اما در راه تنش را به آب جاری آرپا چای سپرد و خود را جاودانه ساخت.
 
یکی از اشعار فولکولور و معروف آذربایجانی (آپاردی سئللر سارانی) است که بر اساس داستان سارای ساخته شده و از سالیان دراز به اشکال مختلف سینه به سینه نقل شده و امروزه یکی از شاهکارهای فولکلوریک آذربایجان به شمار می‏رود.
 
گئدین دئیین خان چوبانا
گلمه‌سین بو ائل موغانا
گلسه باتار ناحق قانا
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
آرپا چایی درین اولماز
آخار سویو سرین اولماز
سارا کیمی گلین اولماز
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
آرپا چایی آشدی داشدی
سئل سارانی قاپدی قاچدی
هر گؤره‌نین گؤزو یاشدی
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
قالی گتیر اوتاق دوشه
سارا یئری قالدی بوشا
چوبان الین چیخدی بوشا
آپاردی سئللر سارانی
بیر آلا گؤزلو بالانی
 

این روایت شعر گونه و فولکلوریک که قرن ها قبل در آذربایجان (به احتمال زیاد در سمت اردبیل) سروده شده است.

 

این شعر فولکلوریک توسط بهروز دهقانی و صمد بهرنگی به خوبی تدوین شده است به جایی می رسد که در آن می گوید:

"کلید دوه بویونیندا، دوه گیلان یولوندا ، گیلان یولی سر به سر، ایچینده میمون گزه ر" که ترجمه آن به فارسی نزدیک به این مضمون است: " کلید در گردن شتر ، شتر در راه گیلان ، در داخل سراسر راه گیلان میمون گشت و گذار است."

این روایت شعر گونه و فولکلوریک که قرن ها قبل در آذربایجان (به احتمال زیاد در سمت اردبیل) سروده شده است. در مطلب سروده شده مکان سیر واقعه را حدوداً راه سمت ماکو اردبیل در آذربایجان به سمت گیلان نشان داده شده است آنجا که پس از گذر از پیچ و خم های گردنه حیران به آستارا متصل می شود در آن زمان پوشیده از جنگل های انبوه بوده و در داخل آن ها میمون (طعمهً مخصوص ببر) وجود داشته است که طعمه ببران و گرگان شده و نسلشان بر افتاده است.

میدانیم اکنون در هیچ نقطه از جنگل های شمال ایران میمون مشاهده نمی شود و نسل این جاندار باهوش بر اثر شکار حیوانات درنده و عوامل نامساعد محیطی بطور کلی در این مناطق از بین رفته است.

احمد کسروی در کتاب کاروند خود به درستی جزء تی در نام کوه قافلانتی را در زبانهای کهن هندو ایرانی به معنی کوه میگیرد. ولی به سراغ منشأ کلمه قافلان نمی رود. اگر جزء لان را جدا از قاف به معنی لانه و مکان بگیریم در این صورت قاف (علی القاعده کاپ) باید اشاره به نام حیوانی باشد. و پیداست که این نشانگر واژه فارسی کهن کپی یعنی میمون است. آلترناتیو ترکی کاپلان تی (کوه پلنگ) هم برای آن متصور است. از این میان نظر به فصل نهم کتاب پهلوی بندهش که در موضوع چگونگی کوهها از کوه قاف به عنوان کپک اسم برده شده است؛ معلوم میشود که صواب آن است که این عنوان را به معنی میمون (و یا به احتمال کمتر به معنی کبک) بگیریم و مراد از این کوه را همین کوهستان قافلانتی (قافلانکوه) به شمار بیاوریم.

فولکلور آذری مذکور که در کودکی مادرم برای ما می خواند، و در آن راجع به گیلان و از میمون های سر راه آن صحبت میکند از این قرار است:

اوشودوم اوشودوم

داغدان آلما داشیدیم

(به ظاهر معنی آن این است بسیار سردم شد هنگامیکه از کوه سیب حمل کردم)

ولی در اساس معنی این است از بین کوه شرقی (اوشیدم اوستا، سو اور یا همان سبلان) و کوه غربی (اوشیدرن اوستا، یعنی کوه ارزور= ارزه اور یعنی کوه غربی که بنا به کتب پهلوی دیوپرستان یا پرستندگان آیینی بیگانه در بالای آن تجمع میکردند، کوه آرارات) کالاهای خریداری کرده ام را حمل کردم (از زبان یک تاجر جاده ابریشم سروده شده است که اجناس خریداری شده از آناتولی امپراطوری در متصرفات روم را از راه آذربایجان و گیلان به سمت ماوراء النهر و چین می برده است).

من آلمادان بزاردیم (یا مندن آلما آلدیلار)

درین قویو قازاردیم (یا درین قویو قازدلار)

(راهزنان از من کالاهایم را ستانده و آن ها را از دسترس خارج نموده و در اعماق چاه پنهان کردند. من از این کارایشان شدیداً از زندگی بیزار شدم).

درین قویو بش گچی

بشیده ارکج گچی

(چاه عمیق بود با گذرگاهی زیاد و کنارش پنج بز نر یا پنج مرد نیرومند، به نظر میرسد منظور اصلی این بوده است که پلی با پنج گذر یعنی با پنج طاق بود که راهزنان یا مأمورین خوانین محلی کلاها را مصادره کردند. پلی به نام پنج چشمه در شهرستان ماکو در مسیر راه ماکو به تبریز معروف است).

ارکج قازاندا قاینار

قنبر یانیندا اوینار

(گوشت بز نر در دیگ شد و قنبر=گیانبر یعنی بُرنده هیزم و گیاه کنارش به کار و رقص در آمد)

قنبر گدی اودونا

قارقا باتدی بودونا

(چوب بُر رفت هیزم بیاورد که خار برانش فرو رفت)

قارقا دگیر قمیش دی

بش بارماغی گومیش دی

(خار نبود و نی بود که هر پنج انگشتش نقره بود، دراینجا در اصل و پایه شعر قارقا اشاره به معنی ارمنی آن یعنی بازارگاه است، که اصل پهلوی آن کالاگاه یا کارا گاه بوده است).

گومیشی وردیم تاتا

تات منه داری وردی

(سیم را دادم به تات=ادویه فروش و تات به من دارو ادویه یعنی کالای هندی داد که قلب داری یعنی ارزن شده است، در اینجا از خاطرات داد و ستدهای تجارتی خود سخن میراند)

دارینی سپدیم قوشا

قوش منه قانات وردی

(ارزن را دادم به پرنده ای و او به من بال داد، اینجا تاجر از شدت یأس و حرمان به صوفی گری روی آورده است.)

قاناتداندیم اوشماغا

حاخ قاپوسین آشماغا

(به پرواز در آمدم تا در حق و حقیقت را باز کنم)

حاخ قاپوسی کلیددی

(اما در حق و حقیقت بسته بود)

کلیدی دوه بوینوندا

دوه گیلان یولوندا

(کلید در گردن اشتر و اشتر در راه گیلان)

گیلان یولو سربه سر

ایچینده میمون گزر

(و سرتاسر راه گیلان پر از میمونهایی جست و خیز کننده)

میمونین بالالاری

منی گوردی آغلادی

(بچه های میمونها که مرا دیدند از ترسشان گریستند..)

توماننینا قیغلادی

(و از ترسشان پشگل انداختند).

چهارشنبه 22 خرداد 1398
بؤلوملر :